تئاتریکال

هنری فرهنگی اجتماعی

تئاتریکال

هنری فرهنگی اجتماعی

کرم خاکی

کرم خاکی  

 

  

من زمانی میترسم که نیستی.

تراژدی را تو در من زایش میشوی آنگاه که دوری . که نیستی .

از یاد بردن من کار ساده ایست ، اما از یاد من رفتن ، کار محالی است. من همچون نسیم پیچیده در گندمزار، ساکت و آرام دور میشوم . گویی که هیچوقت نبوده ام انگار. گویی که در یاد هیچکس نبوده ام هیچ زمانی. در یاد هیچ کس.

من زمانی میترسم که هستم.

میترسم که زمان هست ، یاد هست ، من هستم.

همچون کرم خاکی که از ترس منقار پرنده مادر ، به تاریکای زمین پناه میبرد، به تاریکای خود پناه برده ام از ترس منقار دیگران.

من زمانی میترسم که ...

نظرات 1 + ارسال نظر
mtn سه‌شنبه 27 دی‌ماه سال 1390 ساعت 17:17 http://traneh100.blogfa.com

سلام متن خوبی بود
ما یا باید اون پرنده مادر باشیم یا اون کرم خاکی گریزی نیست

سلام مهمان همیشگی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد