تئاتریکال

هنری فرهنگی اجتماعی

تئاتریکال

هنری فرهنگی اجتماعی

باد است


             باد است







باد است که در میان بیرقها میوزد و پرچمها را به جنبش در آورده است.

من ، زره پوش و خون آلود در کنار بیرقی ایستاده ام و کشته هایم را مینگرم.

     در این بالا که خون از میان انگشتانم بر قبضه شمشیرم می لغزد ، تنهای تنها باد نوازشم میکند.

دشت را خون کشته ها سیراب کرده است و من لبانم ترک برداشته از خشکی.

تنم میسوزد از عرق و خونی که آغشته به شنهای دشت است.

     این خون من است که بر چهره ام روان است یا خون همه آنانیکه از دم تیغ گذرانده ام؟

این خونهای لخته شده بر شمشیرم ، نشان چند بچه یتیم شده است و نشان چند زن بیوه شده؟

       

                 باد میوزد و من کشته های خفته بر دشت را از بالای تپه ای به نظاره نشسته ام.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد