بازهم پارس مکبث
خبرمسرت بخش بازگشت تی تووک از روسیه را همگان باخبر ند و این بازگشت بود تنها بهانه حضور 5 تن از بازیگران نمایش (( سگ اولی )) در برنامه شبانه ((شو بندر )) صداو سیمای مرکز خلیج فارس. اینگونه برنامه ها ی هنر محور را باید به فال نیک گرفت،حال ازهرکانال و راهی که باشد.بزرگترین مزیت آن آشنایی توده مردم با هنر اصیل است.البته اگر دعوت شده گان به چنین برنامه ای توانایی شناساندن درست هنر را به مخاطب داشته باشد.آنچه که دیشب مهمان خانه های مردم شد چیزی نبود که قابل تامل باشد.دوستانی که متاسفانه گویی چیزی نداشتند برای به نمایش گذاشتن.گویی لنز دوربین تمام آنها را سحر کرده بود که اگر نبود اندک تسلط بهروز عباس دشتی به گفتگو، دیگران با پاسخهایی ناشیانه و کوتاه و بی ربط ،دادبیننده را درآورده بودند.هرچند در این میان عدم آشنایی و ضعف مجری برنامه شوبندردر طرح پرسشهای درست و جامع هم بی تاثیر نبود.که در این میان تمام پرسشهای این مجری به این سوال ختم میشد: مسکو را چطور دیدید؟ انگار که نه انگار این گروه ، تئاتری را محصول کرده است و نه گردشگری را.ومهمانان برنامه که با لبخندهایی بلاتکلیف مانده بودندکه چه بگویند.و جای ممدسایبانی خالی بودکه اگر بوددلمان خوشتر بود.واما پاسخی از جانب بهروز،مرا گیج کرد و به کما برد.بهروز درپاسخ به پرسش مجری که گروه تی تووک چندسال است که شکل گرفته؟گفت:20 سال... و من به کما رفتم. و داوود اسلامی هم گفت17سال. بماند این تناقض گویی اما چرا گزافه گویی و بزرگنمایی؟ بهروز عزیز،تی تووک شما نخستین بار بانمایش ((لنجهای بی بادبان)) در سال 77به روی صحنه آمد.پس بیش از14 سال از عمراین گروه نمیگذرد.پیش از آن هم داوود اسلامی و حمید ملاحسینی در خدمت گروه کیانوش حاتمی بودند که خود ابرام هم برای تصاحب نقش ((انتری ))در نمایش ((زنجیر در زنجیر)) تست داده بود که نشد و سال بعد به عنوان کارگردان وارد جشنواره شد وجایزه کارگردانی راهم از آن خود کرد.بهروز عزیز کمی منطقی تر. شایداین پاسخ به دنبال ثبت گروه در درجه الف باشد، اما بزرگنمایی ناشیانه مناسب این گروه نیست.این گروه بدون نشان دادن عمری طولانی کاذب هم، گروه نامداری است.امید که رنجشی نزاید نوشتارم.
مدل 58
دیروز ،کمی پس از گذر خورشید از میانه آسمان ، عقدمان جاری شد.
بی کس بودیم و تنها
و مهریه اش پیکانی سواری بود کرم رنگ
با مدل 58.
شنیدن نقدی بر مثل آب برای شکلات
شاید کمی بیات شده باشد این نگاره اما مدام در ذهنم میچرخد گفتاری که از تماشاگران مثل آب برای شکلات گذشت. میلی در من نبود برای دیدن شکلاتهای ابرام.خستگی اینروزها بدجور امانم را بریده. تقریبا تمامی نقدهای شکلات آب شده را خوانده ام اما آنچه که ذهنم رابه خود مشغول کرده، بیان ضعفهای مشهود این اثراز سوی تمامی تماشاگرانی است که من با آنها برخورد کرده ام.تماشاگرانی که تماشاگران حرفه ای تئاتراند و نه رهگذرانی که از سر وسوسه پا به درون پلاتو آفتاب گذاشته اند.دوستی میگفت این اثر را شاید بتوان به عنوان کاری کلاسی از ابرام پذیرفت اما بی شک به عنوان کاری جدی و حرفه ای خیر.دیگری از ملال آور بودن و کشدار بودن اثر میگفت ودوستی دیگرکه به شدت عصبانی بود(هرچندباگذشت جندهفته از دیدن نمایش) خودرا مضحکه خالق اثر نامید.نمیدانم تمامی این دیدگاه ها از روی صدق است یا از روی بغض و کین.اما آنچه که مشهود است، گویی پسرفت ابرام در راضی نگه داشتن تماشاگرش بوده.تماشاگری که مقهور نام ابرام شده و باامید دیدن کاری شایسته وارد سالن شده و ناامید گویی بازگشته و مبهوت وخسته.این نوشتار، تنها بیان نظرات دیگران بود و نه نگارنده. دیگرانی که دیده بودند شکلاتهای فروشی ابرام را و نه من که حتی بوی شیرینی مجهول آن نیز به مشامم نخورده بود.وتنها پرسش من این است که چرا تمامی تماشاگرانی که من با آنها برخورد نموده ام،هیچکدام لذت نبرده اند از شکلات؟یا از آب؟