من از چشمان تو گریزانم
من از چشمان تو گریزانم ...
گریزان .
میسوزم از نگاه تو...
زهری که چشمان تو به جانم می ریزد ، مرا می میراند.
درمانی نیست مرا از این ضربت که چشمان تو میزند؟
نگاه شیشه ایت مرا میشکند. چرا رهایم نمیکنی؟
من خنجر به دستت میدهم به قصد قلبم .
چرا سینه ام را از هم نمی دری و قلبم را به دندان نمیکشی؟
پایم را به زنجیر کشیده ای که چه؟ من گریزانم از چشمان تو ...
چرا من نمی میرم؟
تو هر روز زهر به کام من میریزی ، پس چرا من نمی میرم؟
چرا نمی میرم؟
به مرگ خود می اندیشی وقتی می دانی بودنت امید این خسته است؟...
زهر به کام من است، تو مرا میبوسی که زهرآگین می شود تک تک ثانیه هایت...
رهایی تو شاید در رها کردن من است...
نثرت زیباست جدول کلمات متقاطع. به امید همیشه بودنت در این وب
به مرگ خود میاندیشی وقتی می دانی بودنت روزهای این خسته را امید است؟...
زهر به کام من است، تو مرا می بوسی که زهرآگین میشود تمام ثانیه هایت...
رهایی تو شاید در رها کردن من است...
خیلی قوی بود متن یکی از نمایشنامه ها بود؟
بیا پست الکی خوش منو بخون کوتاهه ولی یه واقعیته
لطف داری. زیبایی در درک شماست