هم آغوش

                                               هم آغوش

نیمه شبان، نفسم بند آمد.

   کسی در بسترم مرا سخت در آغوش می فشرد.

چشم که گشودم،

        مرگ در کنارم خفته بود.

سی

                     سی

حال پس از گذشت بیش از یک سال، تعداد بازدیدکنندگان این وبلاگ از مرز سی هزار نفر گذشت. به نگاره های پیشین این وبلاگ نظر که می اندازم می بینم بد نیست تمام آنچه که نگاشته ام. اما آنچه که مغمومم میکند،برخی پاسخهایی است که به کامنتهای دوستانم داده ام. خوب که نگاه میکنم می بینم میشد کمی منطقی تر و معقول تر پاسخ داد. و برخی دیگر که اصلن نیازی به پاسخ نبود را پاسخ داده ام.

خالقا...

یاریم کن پس از این منطقم بر احساسم حکمرانی کند.مکناد چیزی بنگارم که دوستانی شناس و ناشناس از من برنجند.یاریم کن تمام آنان که بی منند، آرام باشند و سرخوش و خوشبخت، بی من.

معبودا... برای نگاره های پسینم از تو مدد می جویم.

 آمین...